نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 12 روز سن داره

روزنه های امید

پست آخر سال 1391

سلااااااااااااااااااااااااااااااام.... شاید که نه حتما این آخرین پست این سال هست ... نمیدونم از چی بگم ... این سال 91 تو این روز آخری هم زهرش و به ما زد ... امروز صبح خاله مامانم که مثل عزیزم دوستش داشتم از دنیا دست کشید ... بنده خدا بچه نداشت اما برادر زاده و ها و خواهرزاده هاش از 10 تا بچه بیشتر بهش رسیدن... کلا خانواده مادری من کم هستن ... امروز دلم گرفت لحظه ای خودم و جای اون گذاشتم که اگه منم بچه نداشته باشم چقدر غریب هستم ... نمیدونم دیگه از پیه سال 91 بگم ... از لحظه های شیرینش که زود گذر بودن و لحظه های تلخش که هنوز هم دارن عذابم میدن ... امیدوارم سال 92 سال خوبی برامون باشه ... امیدوارم خدا به جای عذاب های امسال یه...
29 اسفند 1391

شاید اگه تو باشی ..........

شاید اگه تو باشی بهار قشنگتر بشه .. شاید اگه تو باشی سفره هفتسین خونه ما اینهمه بی روح نباشه ... امیدوارم خدا زودی تورو بهم بده تا بهار زندگی من هم از راه برسه... امیدوارم سال دیگه سر سفره هفتسین 93 تو کنار من و بابا تو آغوشمون باشی ...
28 اسفند 1391

بافتی هنر دست مامانی با کمک مامان جون زهرا

سلام آرزوی من ... یادته چند ماه پیش چندتا کلاف خریده بودم ... شب قبل رفتن به کربلا تموم شد یه پلیور ناز نازی برای شما ... بنده خدا مامان جون زهرا ( مامان بابایی)‌خیلی کمکم کرد دید ن خسته ام تا 3 صبح بیدار موند و تمومش کرد ... خیلی دوست داشتم ببرم کربلا و به حرم امام های مهربون بزنم که خدارو شکر این طور هم شد ... البته کلاهداره که بلد نیستم کلاهشو ببافم مامان جون زهرا هم قول داده که هروقت اومدی تو دلم تمومش کنه ... مامانی زود بیا بی تو روزها خیلی سخت میگذره... جلو پلیور...   پست پلیور انشالله زودی بیای تا مامان جون کلاهشم ببافه ...
25 اسفند 1391

سوغاتی کربلا برای نی نی نیومده من ...

سلام آرزوی من ... من اومدم با کلی امید دوباره... با این که آرزو داشتم همسفر کربلام باشی اما نبودی.. عیبی نداره حتما صلاحی هست .... خیلی دعا کردم و امیدوارم خدا به آبروی علمدار بی دست کربلا خودش تورو زودی بهم بده ... راستی مامانی خاله سمیه مامان طاهای آسمونی هم نی نی تو دلش داره ... حالا فقط من موندم و خاله زینب ... انشالله ما هم به زودی مامان میشیم ... اشالله بهار خوشبختی ماهم زودی میاد.. مامانی جون از کربلا برات سوغاتی آوردم... کی میای انشالله که تنت کنم عزیز مادر.... ...
21 اسفند 1391

ضربان قلب من سیدی یا ثارالله

ضربان قلب من سیدی یا ثارالله هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله سینه زن سینه بزن کرب و بلا نزدیکه بیا تا پر بزنی عرش خدا نزدیکه چند قدم بریم صحن و سرا نزدیکه سینه زن سینه بزن ببین حرم نزدیکه حرم حضرت ارباب کرم نزدیکه السلام و علیک یا اباعبدالله ... باورم نمیشه انگار واقعا کربلا نزدیکه ... دل شوره دارم ... قلبم مثل پرنده ای که قرار ازاد بشه تند تند میزنه ... نمیدونم به کربلا میرسم یا نه ... اما ضربان قلبم فقط نام حسین و صدا میزنه ... نمیدونم , باورم نمیشه منه گنهکار قرار دور شیش گوشه ارباب عشق بگردم ... باورم نمیشه قرار بین و الحرمین و از نزدیک ببینم ....
10 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام فرشته ناز من... این ماه هم شروع شد ... یه انتظار دیگه ... یه ماه دیگه ... این ماه هم همه امیدم به لطف خداست , فقط اونه که میتونه بهم بده ... خیلی دوست دارم این ماه سالم و صالح بیای تو دلم تا با هم مسافر کربلا بشیم ... اما نمی دونم خدا چه چیزی برام رقم زده ,‌ میدونم اون همیشه بهترینهارو برام خواسته حتی حالا که منتظرم ... نمیگم دلم نشکسته ... اما اشکال نداره ... خسته ام از دکتر و دارو ... خسته ام از بعضی حرفهایی که زده نشه بهتره ... خسته ام از نگاه های منتظر علی... اما باز امید دارم ... بیا التماست میکنم این ماه بیا تا نگاهی خوردم نکنه ... تا حرفی شیشه نازک دلمو نشکنه ... تا اشکهام از روی ذوق باشه نه از رو...
2 اسفند 1391
1